سرمقاله شماره 13
- سرمقالهها
- نویسنده: مدیر سایت
- 3936
مدیریت دولتی اقتصاد بهتر است یا آزادی اقتصادی؟ / Is State-Managed Economy Better than Economic Freedom?
این روزها همه جا صحبت از اقتصاد است. ملتهای مختلف در سرتاسر دنیا خواستار بهبود وضعیت اقتصادی کشورشان هستند. بازار تقاضا برای بهبود وضعیت اقتصادی به قدری داغ است که احزاب سیاسی، با هر گرایش و مرامی، سعی دارند اقتصاد را مهمترین اولویت خود معرفی کنند. احزابی که در قدرت هستند برنامههای اقتصادی خود را بهترین برنامه ممکن میدانند، اما احزابی که برای به دست گرفتن قدرت با دولتهای وقت رقابت میکنند، اصرار دارند که برنامههای اقتصادی دولت از اساس اشتباه هستند. از دید این احزاب رقیب، تنها راه پیشرفت اقتصادی این است که مردم به برنامههایی رأی بدهند که کارشناسان آنها طراحی کردهاند.
در این قبیل کشمکشهای معمول سیاسی بر سر موضوع اقتصاد، در ظاهر این طور به نظر میرسد که طرفین بر سر برنامههای اقتصادیِ اصالتاً متفاوت با هم رقابت میکنند. اما با کمی دقت میتوان دریافت که طراحان این برنامهها، علیرغم مواضع سیاسی و اقتصادی به ظاهر متفاوت و رقیب، در یک موضوع اساسی با هم اتفاق نظر دارند، و آن این که اقتصاد را دولت باید مدیریت کند. آن چه این احزاب را از هم متمایز میکند بیشتر به اختلاف سلیقه در مورد طرز مدیریت مربوط میشود و در اکثر مواقع رقابت اصلی بر سر مقام مدیریت است و نه موضوع مورد مدیریت.
البته انکار نمیتوان کرد که همه دولتها و گرایشات سیاسی به یک اندازه و شدت خواستار مدیریت تام و تمام در اقتصاد نیستند. برخی از دولتها تا حدودی و در مواردی برای شهروندان خود آزادی اقتصادی قائل میشوند، در حالی که برخی دیگر از دولتها آن چنان شیفته مدیریت و کنترل امور اقتصادی هستند که راضی نمیشوند بدون اجازه و صلاحدید ایشان برگی از درخت اقتصاد به زمین بیافتد. اما به طور کلی، همه سیاستمداران عاشق مدیریت و هدایت اقتصاد هستند و به همین دلیل، هیچ دولتی دلش نمیخواهد با رضایت خاطر و در شرایط عادی برای کاستن از نقش مدیریتی خود پیشقدم شود. دولتها تقریباً همیشه با اکراه، از سر ناچاری و تحت فشار، مجبور به اعطای برخی آزادیهای اقتصادی به شهروندان خود شدهاند. (اصلاحات اقتصادی تدریجی در طی چند دهه اخیر در چین، هند، ویتنام، نپال، شیلی، و دهها کشور دیگر نمونههای روشنی از همین اکراه و اجبار است).
بنابراین، اگر بخواهیم بر اساس دیدگاههای سیاسی و اقتصادی رایج در دنیای امروز به بررسی پرسش مطرح شده در عنوان این سرمقاله بپردازیم، به احتمال زیاد به این نتیجه میرسیم که مدیریت دولتی اقتصاد بهتر از آزادی اقتصادی است. در ضمن، اگر در نظر بگیریم که در حال حاضر اکثر کشورهای جهان با سیستم «دموکراسی» اداره میشوند، ناچار باید بپذیریم که دیدگاههای سیاسی و اقتصادی رایج به واقع بازتابدهندۀ خواست و نظر اکثریت مردم هستند، و سپس میبایست نتیجه بگیریم که در حقیقت این مردم هستند که مدیریت دولتی اقتصاد را به آزادی اقتصادی ترجیح میدهند. اما این نتیجهگیری، علیرغم ظاهر منطقیاش، به نظر متناقض میرسد و با عقل و طبع انسانی جور در نمیآید زیرا واضح است که انسانها به طور طبیعی ترجیح میدهند که در انجام کارهای خود آزاد و مختار باشند. پس چه دلیلی دارد که اکثریت مردم بخواهند مدیریت و هدایت امور اقتصادی خود را به دیگران بسپرند؟
چگونه میشود این تناقض یا معما را توضیح داد؟ ما برای توضیح این تناقض نیاز به یک فرضیه داریم، اما برای پرهیز از رسیدن به نتیجهگیری متناقضی که پیشتر اشاره شد، بهتر است این فرضیه تا حد امکان ربطی به دیدگاههای سیاسی و اقتصادی رایج در دنیای امروز نداشته باشد. فرضیه ما این است که گرایش ظاهری مردم به مدیریت دولتی اقتصاد ریشه در برداشت نادرست ما از معنا و دلالتهای ضمنی کلمه «اقتصاد» دارد. برای برآورد صحت این فرضیه لازم است یک بار دیگر در معنای این کلمه دقت کنیم.
واژه اقتصاد در فرهنگ فارسی معادلی برای کلمه «اکونومی» است. تردیدی نیست که خاستگاه علم اقتصاد در شکل کنونیاش اروپا بوده و کلمه «اکونومی» (economy) هم در اصل از ریشه یونانی «oikonomia» گرفته شده است که از ترکیب دو کلمه «منزل» و «مدیریت» تشکیل میشود. بنابراین، معنای لغوی کلمه اقتصاد در فرهنگ غربی در اصل اشاره به «مدیریت منزل» دارد. و البته واضح است که مدیریت امور یک منزل صرفاً به مسائل مالی محدود نمیگردد و شامل همه وضعیتها و کارهای مربوط به آن منزل میشود. به عبارتی، از نظافت و چیدمان اثاثیه منزل گرفته تا نحوه پوشش و نوع خوراک و تحصیلات و عادات مربوط به مسافرت و دید و بازدید و حتی ساعات خواب و بیداری اهالی آن منزل همگی به مدیریت امور منزل، و به واقع به اقتصاد مربوط میشوند. از این جهت میتوان گفت که مدیریت امور منزل هیچ فرقی با مدیریت زندگی ندارد.
حال باید پرسید که افراد زندگی خود را چگونه مدیریت میکنند؟ هر انسانی برای مدیریت و پیشبرد امور خود و خانواده خود هر روز با انواع تصمیمات مختلف مواجه است و برای انجام هر کاری در هر لحظه باید دست به انتخاب بزند. تعداد این انتخابها در طول زندگی ما در عدد و رقم نمیگنجند. نه تنها تصمیمات مالی درباره خرید و فروش ملک و کالا و خدمات یا سرمایهگذاری در فلان پروژه، بلکه تصمیم در مورد این که فرزندمان در چه رشتهای تحصیل کند یا به چه مدرسهای برود، یا این که برای فلان مراسم چه لباسی بپوشیم یا برای دوست خود چه کارت تولدی بخریم و یا امشب شام چه بخوریم، همگی «تصمیمات اقتصادی» هستند.
دلیل اقتصادی بودن این تصمیمات نیز این است که همه آنها، بی هیچ استثنایی، با «محاسبه سود و هزینه» انجام میگیرند. هزینهای که شما برای نظافت منزل خود میپردازید وقت، تلاش، و پول مواد شوینده است، و مابهالتفاوت کثیفی و پاکیزگی منزل سود شما محسوب میشود. محاسبه سود و هزینه در تمام کارها و تصمیمات روزمره افراد مصداق مییابد، حتی در اموری نظیر عاشق شدن، که به ظاهر هیچ ارتباطی با مفهوم اقتصاد ندارد! نیازی به توضیح واضحات نیست: هر فردی با اندکی تأمل در خواهد یافت که یکایک تصمیمات روزمرهاش، حتی تصمیم در چشمپوشی از تماشای یک سریال تلویزیونی برای مرور دروس امتحان فردا، با محاسبه سود و هزینه صورت میپذیرد.
در عین حال، باید به خاطر داشت که اقتصادی بودن تصمیمات هر روزۀ ما الزاماً به معنای صحیح بودن یا سودآور بودن آنها نیست. اهمیتی ندارد که محاسبات ما درست یا غلط از آب در میآیند. شما ممکن است برای جلب محبت یکی از دوستان خود (که سود شما محسوب میشود) کلی وقت و هزینه صرف کنید و بهترین کادوی تولد را برایش بخرید و او چند وقت بعد به هر دلیلی دوستیاش را با شما قطع کند– که در این صورت به جای کسب سود، «ضرر» کردهاید. مهم این است که با اختیار و به اراده خودتان تصمیم گرفتهاید. بنابراین، یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای تصمیمات اقتصادی ما «شخصی» بودن این تصمیمات است. آیا تا به حال به اهمیت شخصی یا منحصر به فرد بودن تصمیمات اقتصادی افراد فکر کردهاید؟
تنوع، پویایی، و زیبایی زندگی انسانها در این سیاره یکسره مدیون همین شخصی یا فردی بودن تصمیمات اقتصادی است. آنچه برای شما سود و ارزش محسوب میشود (و بر مبنای آن تصمیم میگیرید و هزینه و اقدام میکنید) با آنچه برای همسایه شما سود و ارزش محسوب میشود تفاوت دارد، و به همین دلیل تصمیمات و اقدامات شما با هم فرق میکنند. این تفاوت، شکل زندگی و مسیر آینده شما و همسایهتان را از هم متمایز میکند. تصور کنید ارزشهای همه افراد دقیقاً با هم یکسان میبود، و همه تصمیمات اقتصادی و محاسبات سود و هزینه افراد عیناً شبیه هم صورت میگرفت. در آن صورت اجتماع به توده متحدالشکلی از موجودات تبدیل میشد که عادات، رفتارها، آرزوها، و طرز زندگی هر یک از آنها هیچ تفاوتی با دیگران نمیداشت. بعید است که هیچ انسان سالم و عاقلی راضی به زندگی در میان چنین جمعی باشد. حتی تصور چنین اجتماعی آدم را افسرده و نهایتاً دق مرگ میکند! تفاوت در ارزشها و اختلاف در محاسبه شخصی سود و هزینه، باعث ایجاد تقسیم کار و تخصصگرایی و مبادله و تجارت بین انسانها شده است. بدون وجود این تفاوتها، انسانها در توحش زندگی میکردند و تمدن بشری هرگز به وجود نمیآمد. از این نظر، عواملی که تفاوت در ارزشهای ذهنی افراد و اختلاف آنها در نحوه محاسبات سود و هزینه را کم میکنند، به واقع ما را از تمدن دور ساخته و به سمت توحش سوق میدهند.
ماهیت شخصی بودن تصمیمات اقتصادی هزینه این تصمیمات را نیز شخصی میکند. یعنی اگر تصمیم و محاسبه شما در انتخاب فلان رشته تحصیلی اشتباه باشد و فرضاً در آینده برای آن رشته تحصیلی بازار کاری وجود نداشته باشد، هزینه آن تصمیم متوجه خودتان است و بقیه مردم مجبور به پرداخت هزینه بابت اشتباه شما نمیشوند، هر چند که اگر محاسبات شما درست باشد و به تخصص در آن رشته برسید و به سرعت جذب بازار کار شوید، چه بسا دیگران هم از نتیجه کار و فعالیت شما سود ببرند.
یکی دیگر از خصایص مهم تصمیمات اقتصادی «تأثیرات متقابل» و وابستگی متقابل این تصمیمات به یکدیگر است. به طور مثال، تصمیم شما به خرید ابزاری که میتواند بهرهوری شغل شما را بالا ببرد وابسته به زنجیره بیپایانی از تصمیمات اقتصادی بیشمار افراد دیگری است که آنها را نمیشناسید و اطلاعی از زندگی و ارزشها و محاسبات شخصی آنان ندارید، اما تصمیم شما متأثر از تصمیمات آنها است. به هر حال عدهای میبایست تصمیم به ساخت آن ابزار گرفته باشند و در روند تولید آن مشارکت کرده باشند تا شما بتوانید تصمیم امروز خود را عملی کنید. بنابراین، نه تنها نفس تصمیمات و انتخابهای هر فرد، بلکه گستره و وسعت این تصمیمات و انتخابها نیز به تصمیمات بیشمار افراد دیگر بستگی دارد.
حال اگر اقتصاد را مجموعهای از تصمیمات و محاسبات شخصی در نظر بگیریم که دائماً از تصمیمات و محاسبات شخصی دیگران تأثیر میپذیرند، کلمه اقتصاد برایمان معنا و مفهوم دیگری پیدا میکند و صحبت از مدیریت دولتی اقتصاد تا حد زیادی بیمعنا به نظرمان میرسد، زیرا اقتصاد در معنایی که ذکر شد، اصولاً از جانب یک مرکز یا ستاد دولتی و از را دور مدیریتپذیر نیست. آیا تا به حال به عوامل عدیدهای که تصمیمات اقتصادی هر روزۀ شما را تحت تأثیر قرار میدهند فکر کردهاید؟ کدام نیروی انسانی قادر است لحظه لحظه زندگی و تصمیمات شما را از راه دور مدیریت کند؟ این نیرو (یا ستاد یا کمیته اقتصادی) برای مدیریت میلیاردها تصمیمِ دائماً در تغییر میلیونها انسان نیاز به حجمی تصورناپذیر و دستنیافتنی از اطلاعات دارد. به علاوه، ستاد مزبور برای ایفای مؤثر نقش مدیریت، نه تنها باید از مکنونات قلبی همه افراد در هر لحظه آگاه باشد، بلکه باید خودش را در یک جایگاه ماورایی بنشاند و عملاً به مردم بقبولاند که از آینده خبر دارد. یادتان باشد که تصمیماتی که افراد برای آینده خود میگیرند با تصمیمات و برنامهریزیهای دولتی برای آینده خیلی فرق دارند. در مورد اول، هیچ تضمینی نیست که تصمیمات و محاسبات فرد صحیح باشند. هر کس بنا به عقل و درایت خود تصمیمی برای آینده میگیرد و در صورت شکست، هزینه اشتباهش را خودش میپردازد. اما در مورد دوم، هزینه اشتباهات دولتی را (که تعدادشان از شمارش خارج است) همه جامعه باید بپردازند. بسیاری اوقات، اشتباهات دولتی به قدری هزینهبر و فراگیر است که کل یک مملکت را به رکود و بدبختی دچار میکند.
شاید عدهای ادعا کنند که منظور از مدیریت اقتصاد صرفاً مدیریت نرخ بهره بانکی، یا تصمیم در مورد کم یا زیاد کردن میزان نقدینگی در بازار، وضع تعرفههای گمرکی و مقررات تجاری، تعیین تخفیفات مالیاتی برای برخی صنایع و گرفتن مالیات بیشتر از برخی دیگر از صنایع، پرداخت سوبسید به تعدادی از تولیدات کشاورزی یا حمایت از برخی حرفهها و این قبیل دخالتها و برنامهریزیهای کلان است و بنابراین، مدیریت دولتی اقتصاد دخالت در تصمیمات اقتصادی هر روزۀ افراد محسوب نمیشود! اما موارد ذکر شده تقریباً تمام تصمیمات و محاسبات شخصی افراد را تحت تأثیر قرار میدهند.
اکثر مردم به اشتباه تصور میکنند که دولتها با این قبیل مدیریتها و دخالتها در واقع دارند قاعده بازی اقتصاد را تعیین میکنند، در حالی که بسیاری از این دخالتهای کلان دولتی بیشتر به تعیین نتیجه بازی به نفع یک عده و به ضرر عدهای دیگر مربوط میشوند و به همین دلیل است که مدام تغییر میکنند. تغییر دستوری نرخ بهره بانکی یا بالا و پایین بردن تعرفههای گمرکی و تغییر قوانین تجاری هیچ ربطی به تعیین قاعده بازی اقتصاد ندارند. شما کدام ورزش را دیدهاید که قاعده بازی آن مدام عوض شود؟
قاعده بازی اقتصاد را با ایجاد امنیت برای مردم، با حاکمیت قانون، با ایجاد زمینه برای احترام به حقوق قرارداد، و با حفاظت از حقوق مالکیت تعیین میکنند نه با دستکاری نرخ بهره و عوارض گمرکی یا با پرداخت سوبسید و تعیین معافیتها و تخفیفات مالیاتی. این گونه دخالتها و به اصطلاح «مدیریتها» حتی اگر با نیت خیر صورت بگیرند، جدای از تأثیرات جانبی ناخواسته و نامطلوب اقتصادیشان، حاکی از فقدان فروتنی فکری در نزد برنامهریزانی است، که گر چه عدهای سیاستمدار متوسط و معمولی بیش نیستند، اما اصرار دارند که خود را همهچیزدان و آگاه به مکنونات ذهنی و قلبی کل افراد جامعه فرض کنند. کسی که بویی از فروتنی عقلی و فکری برده باشد هرگز به خود اجازه نمیدهد با چنین قاطعیتی در مورد تصمیمات و محاسبات فردی میلیونها نفر «برنامهریزی» کند و مدام در گوی جهاننمای غرور و تکبر خود به پیشبینی آینده بپردازد.
آزادی اقتصادی خلاقیتها و استعدادهای نهفته افراد را شکوفا میکند و برکات بیشماری برای همه افراد جامعه به ارمغان میآورد. ترجیح مدیریتهای موسمی دولتی به آزادی اقتصادی عین کفران نعمت است.
بردیا گرشاسبی
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان