سرمقاله شماره 11
- سرمقالهها
- نویسنده: مدیر سایت
- 4239
افزایش جمعیت: لازمه پیشرفت و بهروزی اقتصادیPopulation Increase Is Correlative to Progress and Economic Prosperity
در سال 1848 و در پی تحولات «انقلاب صنعتی» در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی، جزوهای به نام «مانیفیست کمونیست» در اروپا منتشر شد. انتشار این جزوه در واقع واکنشی بود به تحولات حیرتانگیز و غافلگیرکنندۀ انقلاب صنعتی که همراه با افزایش تولید غذا و کالا در مقیاسی باورنکردنی، به افزایش چشمگیر جمعیت در اروپا و دیگر نقاط دنیا دامن زده بود. نویسندگان آلمانی این بیانیه (یعنی مارکس و انگلس) انقلاب صنعتی را اتفاق نامیمونی تلقی میکردند که با عاملیت موجود عجیب و غریبی به نام «بورژوازی» آغاز شده و هدف و نتیجهای جز تأمین منافع او ندارد. به همین دلیل نویسندگان مزبور سعی داشتند با استفاده از زبانی به غایت رمانتیک و حماسی به نکوهش این موجود و دستاوردهای انقلاب صنعتی (از جمله افزایش جمعیت) بپردازند. در یکی از فرازهای معروف این بیانیه مشخصاً به همین موضوع افزایش جمعیت اشاره میشود که حکایت از نگاه بدبینانۀ نویسندگان به رشد صنعتی و فزونی جمعیت دارد:
“بورژوازی در طی کمتر از یکصد سال سیادت خود، نیروهای تولیدی کلانتر و عظیمتری از مجموع آنچه همه نسلهای پیشین متفقاً ایجاد کرده بودند پدید آورده است. انقیاد نیروهای طبیعت در پیشگاه انسان، ماشینآلات، بکارگیری شیمی در صنعت و کشاورزی، کشتیرانی با استعانت از نیروی بخار، خطوط راهآهن، تلگرافهای برقی، تسطیح کل قارهها به منظور کشت و زرع، کانالیزه کردن رودخانهها، جمعیتهای انبوه که گویی به جادویی از دل زمین میرویند– در تصور کدام یک از قرون گذشته میگنجید که چنین نیروی تولیدی در دامان کار اجتماعی خفته باشد؟”
البته خواننده در نگاه اول ممکن است تصور کند که مارکس و انگلس دارند از انقلاب صنعتی تعریف و تمجید میکنند! اما این بیانیه شورانگیز به واقع مرثیهای بود که در عزای از دست رفتن نظم و ترتیبات قدیمی (به ویژه نظام فئودالیسم) سروده شده بود؛ مرثیهای که سعی داشت تصویر ترسناکی از رشد صنعتی و پیشرفت اقتصادی به دست دهد و نسبت به مکانیزه شدن کشاورزی، تخریب محیط زیست، افزایش جمعیت و اختلاف درآمد، و فقیرتر شدن مردم به جهانیان هشدار دهد. متأسفانه علیرغم این که تمام پیشگوییهای نویسندگان آن بیانیه به کلی اشتباه از آب درآمده و رشد صنعتی و افزایش جمعیت باعث بالا رفتن استاندارد زندگی، کاهش نرخ مرگ و میر، و بهتر شدن شرایط کلی زندگی نسبت به گذشته شده است، اما نگاه بدبینانۀ آنها به انقلاب صنعتی و رشد سریع جمعیت همچنان تا همین امروز نزد عدهای از روشنفکران طرفدار دارد. هشدارهای موسمی درباره افزایش بیرویۀ جمعیت و پیشگوییهای جنجالی در مورد بروز قریب الوقوع بحران و قحطی هنوز هم هر از چند گاهی در صدر اخبار قرار میگیرند. در بحبوحۀ هر یک از این جنجالهای خبری گروههای مختلفی از روشنفکران با لحنی عالمانه خبر از بروز قطعی بحران و کمبود منابع طبیعی در مثلاً بیست سال آینده میدهند و با اعتماد به نفسی شگفتانگیز اعلام میکنند که جهان به احتمال زیاد در فلان سال از ازدیاد جمعیت منفجر خواهد شد و قحطی و گرسنگی گریبان دنیا را خواهد گرفت. سالهای پیشگویی شده از راه میرسند و جمعیت دنیا افزایش مییابد اما نه تنها انفجار و بحرانی رخ نمیدهد بلکه علیرغم فزونی جمعیت، غذا و منابع طبیعی ارزانتر و فراوانتر از گذشته میشود. متأسفانه هشداردهندگانِ دیروز به عوض این که از خطای خود عبرت بگیرند یا خجالتزده شوند، فقط عقربۀ پیشگویی خود را روی تاریخی دور و درازتر تنظیم میکنند و به طور مثال، سال بروز قحطی و بحران را به جای بیست سال آینده، پنجاه سال آینده اعلام میکنند!
آن چه در هیاهوی هشدارهای جنجالی به کلی نادیده گرفته میشود این است که گرانبهاترین و کمیابترین منبع طبیعی در این جهان خود «انسان» است. به واقع کمبودی که دنیا را در آینده تهدید میکند کمبود نیروی انسانی است – نیرویی که با افزایش آن در طی چند سدۀ گذشته شرایط زندگی برای همه افراد به میزانی باورنکردنی نسبت به گذشته بهتر شده است. چگونه میتوان انکار کرد که همگام با رشد صنعتی و نوآوریهای اقتصادی و تولیدی در سرتاسر جهان تعداد بیشماری از مردم امروز از مواهبی برخوردارند که حتی در خیال نیاکان آنها نیز نمیگنجید؟ شهرها در گذشته جمعیتی به مراتب کمتر از امروز داشتند اما اکثریت مطلق همان جمعیت اندک در شرایطی اسفبار زندگی میکردند. در گذشتهای که ادعا میشود محیط زیست سالمتری داشته و منابع طبیعی به وفور در اختیار جمعیت اندک جهان بوده، انواع بیماریها و عفونتها نسلهای پی در پی را به آسانی به کام مرگ میکشیده و انسانها برای تهیه حداقلی از معاش مجبور به تحمل سختیهای طاقتفرسایی بودهاند که امروز حتی تصورش هم برای ما دشوار است. تا همین چند صد سال گذشته نرخ مرگ و میر در همه جای دنیا به حدی بالا بوده که متوسط عمر انسانها به زحمت به 35 سال میرسیده و مردم بر اثر یک سرماخوردگی ساده یا عفونت یک زخم جزیی در تب میسوختند و میمردند. بیهوده نیست که میگویند “تاریخ بر دوش جوانان ساختهشده است” زیرا حتی در بریتانیای سدههای هفدهم و هیجدهم (که پیشرفتهترین و ثروتمندترین کشور آن دوران بوده) شاخص آماری «امید به زندگی» بین 25 تا 40 سال بوده است. در گذشته تهیه آب آشامیدنی سالم (آن هم فقط به اندازه رفع تشنگی) و یا تهیه سوخت برای گرما و پخت و پز به تنهایی یک چالش بزرگ روزانه و مادامالعمر برای اکثریت مطلق ساکنین این سیاره محسوب میشده است. اما امروزه در شهرهای بزرگ دنیا، که جمعیتشان میلیونها برابر بیشتر از گذشته است، دسترسی به انرژی الکتریکی جهت روشنایی و منابعی مانند آب و گاز لولهکشی یک امر کاملاً بدیهی و پیش پا افتاده به حساب میآید. ما به سادگی فراموش میکنیم که در شهرهای پر جمعیت دنیا در اغلب مواقع فقیرترین اقشار هم به آب لولهکشی سالم دسترسی دارند، یعنی نعمتی که حتی پادشاهان قدیم هم از آن محروم بودند!
گر چه انقلاب صنعتی با تولید غذای فراوان و ارزان و با بهبود شرایط بهداشتی و زیست محیطی موجب کاهش نرخ مرگ و میر و افزایش جمعیت جهان شده اما در مقابل، افزایش جمعیت نیز باعث پیشرفتهای شگرف اقتصادی و علمی شده است. بنابراین، به عبارتی میشود گفت که پیشرفت اقتصادی و افزایش جمعیت لازم و ملزوم بودهاند، زیرا افزایش جمعیت در حقیقت به معنای تکثیر استعدادها و فراختر شدن گسترۀ ایدهها و اندیشههای متفاوت است. افزایش کمی و کیفی استعدادها و رقابت آزاد بین انبوهی از ایدههای گوناگون به ما کمک میکند تا به شیوهای مؤثرتر به حل مشکلات بپردازیم و حتی برای موضوع ازدیاد جمعیت (چنانچه حقیقتاً به یک مشکل اساسی تبدیل شود) چارهای بهتر بیاندیشیم.
با این حال، برخلاف نظر کسانی که مدام ما را از انفجار جمعیت میترسانند، مشکل واقعی دنیا این است که در حال حاضر از رشد افزایش جمعیت به شدت کاسته شده است و در آیندۀ نزدیک جمعیتهای انسانی به طرز چشمگیری کاهش خواهند یافت. بنابراین، مشکلی که در آینده با آن مواجه هستیم و کمتر کسی به آن توجه میکند، مشکل کاهش جمعیت است که انواع مشکلات دیگر را با خود به همراه خواهد داشت.
بنا به یک قاعده علم جمعیتشناسی، ابقای جمعیت در هر کشوری مستلزم آن است که نرخ باروری در آن کشور 2.1 فرزند برای هر زن باشد. اما این نرخ در طی چند دهۀ اخیر در همه جای دنیا سقوط کرده است. به طور مثال، نرخ باروری در کشور چین از 5.6 به 1.7 و در کشور برزیل از 6.1 به 1.8 فرزند برای هر زن کاهش یافته است. در واقع، از دهۀ 1960 تا کنون، نرخ رشد جمعیت جهان نصف شده است. (برای اطلاع بیشتر به آمارهای سازمان ملل متحد و سازمان بهداشت جهانی در زمینه نرخ کلی باروری مراجعه کنید).
بنابراین، مشکل دنیا نه در فزونی جمعیت آن یا در کمبود منابع طبیعی، بلکه در کمبود نیروی انسانیِ مسئول و آزاد است که بتواند با بهرهگیری از عقل و اراده خود به نوآوری بپردازد و راههای استفاده بهینه از منابع طبیعی و تولید غذا و کالای بیشتر برای زندگی بهتر و سالمتر در این سیارۀ زیبا را «کشف» کند.
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان