سرمقاله شماره 10
- سرمقالهها
- نویسنده: مدیر سایت
- 4588
Globalize or be globalized, that is the question!
جهانی شدن یا جهانیسازی، مسئله این است!
«جهانی شدن» و «جهانیسازی» اصطلاحاتی ترکیبی هستند که به جای معادل کلمه انگلیسی «globalization» در زبان فارسی به کار میروند. واضح است که ترکیبات جدید در هر زبانی ابتدا بر اساس امکانات و قواعد دستوری آن زبان ساخته میشوند و سپس متناسب با درکی که مردم از معانی کلمات و ترکیبات زبان خودشان دارند فهمیده میشوند. قاعدهمندی در ساخت ترکیبات جدید به مردم امکان میدهد تا به سرعت معنای ترکیب تازه را حدس بزنند و درک مشترکی از آن داشته باشند. اصطلاحات «جهانی شدن» و «جهانیسازی» نیز بر همین اساس و با توجه به قابلیتهای زبان فارسی ساخته شدهاند. اما ظاهراً بین این دو ترکیب، اصطلاح «جهانی شدن» از اقبال بیشتری برخوردار بوده و نسبت به دیگری ترجیح داده شده، و حتی برای این ترجیح استدلالهایی هم ارائه شده است. به طور مثال، آقای «علی فرهادی محلی» در بخشی از یک مقاله مفصل تحلیلی منتشر شده در «فصلنامه مطالعات راهبردی جهانی شدن» در مورد کلمه انگلیسی «گلوبالیزیشن» و معادلهای فارسی آن توضیحاتی به شرح ذیل ارائه داده است:
“... از دیدگاه زبانشناختی مفهوم «جهانی شدن» واژهای است معادل globalization، که بار معنایی ویژهای را در چارچوب اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی دارد... .
globalize فعل گذرا به مفعول است که در آن به فاعل توجه بیشتری میشود و در نتیجه در فارسی به جهانیکردن یا «جهانیسازی» برگردانده میشود. اما همین فعل را میتوان به صورت فعل ناگذر لحاظ کرد که در این صورت تأکید بیشتر بر خود فعل است تا فاعل و به این ترتیب به «جهانی شدن» تعبیر میشود. همچنان که واژههای مشابهی همچون صنعتی کردن یا صنعتی شدن، ملی کردن یا ملی شدن در طول تاریخ شهرت بسزایی پیدا کردند... .
شاید تا مدت ها قبل، صاحبنظران تفاوتی میان دو مفهوم جهانی شدن و جهانیسازی قائل نبودند و از این دو معنای واحدی ارائه میکردند. این در حالی است که جهانی شدن مفهومی است که بالضروره نمیتواند دارای فاعل و عامل باشد، در حالی که جهانیسازی مفهومی است که لزوماً فاعل و عامل میطلبد. با این اوصاف، جهانی شدن فرایندی است گریزناپذیر که شکل تکامل یافته پیشرفتهای بشری در حوزه سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی است و جهانیسازی پروژهای است که مشخصاً در راستای تأمین منافع و مسلط کردن ارزشهای مورد نظر قدرت برتر در عرصه جهانی و سایر دولتها و ملتها است”[1].
به واقع نویسندۀ مقاله مزبور با بهرهگیری از یک تحلیل زبانشناختی به شکلی ضمنی استدلال کرده که اگر واژه «globalization» را بدون فاعل و عامل در نظر بگیریم و از آن به «جهانی شدن» تعبیر کنیم، آن وقت این پدیده را مانند یک ضرورت گریزناپذیر تلقی کرده و در مییابیم که چارهای جز «جهانی شدن» نداریم. اما چنان چه بخواهیم آن را مفهومی دارای «فاعل و عامل» در نظر آوریم و از آن به «جهانیسازی» تعبیر کنیم، آن وقت الزاماً این پدیده را باید مانند یک «پروژه» بدانیم (که احتمالاً از پیش طراحی شده است) و “مشخصاً در راستای تأمین منافع و مسلط کردن ارزشهای مورد نظر قدرت برتر در عرصه جهانی” است.
شاید عدهای تصور کنند که بحث در باره ترجمه کلمه «globalization» و انتخاب معادل درست برای آن در زبان فارسی یک جور بازی با کلمات باشد. اما همه ما میدانیم که زبان و کلمات مهمترین ابزار ما برای انتقال مفاهیم هستند و انتخاب یک واژه میتواند درک و دریافت ما را نسبت به یک مفهوم کاملاً عوض کند. در ضمن، در این مورد خاص، ما با یک انتخاب معمولی مواجه نیستیم. تفاوت میان «جهانی شدن» و «جهانی کردن» در زبان فارسی تفاوت بین افعال «شدن» و «کردن» است که به کلی نقطه مقابل هم قرار دارند. بعید است کسی تفاوت بین «ویران شدن» و «ویران کردن» را نداند. نویسنده مقاله مزبور، برای تأیید نظر خود عبارات معروف «ملی شدن و ملیکردن» یا «صنعتی شدن و صنعتیکردن» را مثال آورده است. اما به نظر میرسد که در این مثالها یک نکته اساسی نادیده گرفته شده، و آن این که نه ملی شدن و نه صنعتی شدن هیچ کدام در ردیف ضروریات طبیعی و قطعی قرار ندارند که از آنها گریزی نباشد. به طور مثال، «بلوغ» یک ضرورت طبیعی است و به همین جهت میشود استدلال کرد که «بالغ شدن» یک روند طبیعی محتوم و اجتنابناپذیر است. اما «ملی شدن» یا «صنعتی شدن» ضرورت طبیعی نیستند و همیشه فرد یا افرادی با قصد و آگاهی و اراده خود چیزی را ملی یا صنعتی میکنند و همیشه بعد از انجام ارادی و آگاهانۀ عمل است که ما لفظ «ملی شدن یا صنعتی شدن» را به کار میبریم. هیچ چیزی در جهان به خودی خود ملی یا صنعتی نمیشود.
بنا به همین استدلال میشود گفت که هیچ شخص یا کشوری به خودی خود (همچون یک ضرورت طبیعی) «جهانی نمیشود» و به همین دلیل به نظر میرسد که «جهانیسازی» برای کلمه انگلیسی «globalization» معادل دقیقتر و بهتری باشد. به علاوه، استفاده از لفظ «جهانی شدن» در زبان فارسی ممکن است در نهایت ما را با یک مشکل اساسی مواجه کند زیرا ما بارها شاهد بودهایم که در مباحث مربوط به «جهانی شدن» (احتمالاً به خاطر استفاده از کلمه «شدن») اغلب به گونهای صحبت میشود که گویا یک جریانی در یک جای خاصی رخ داده و حالا قرار است که ما نیز جزئی از آن جریان «بشویم» یا «نشویم». اما با کمی تأمل در واقعیت و ماهیت اصلی «globalization» میتوان دریافت که این پدیده چندان ربطی به شدن یا نشدن ما یا هیچ فرد و ملت دیگری ندارد. موضوع اساسی «globalization» انجام یک کار است نه شدن یک چیز. از این جهت، ترکیب فارسی «جهانیسازی» منطقاً گویاتر و صحیحتر به نظر میرسد.
برای درک بهتر این موضوع ما باید ابتدا تکلیف خودمان را با معنای واقعی کلمه «globalization» روشن کنیم. نگاهی به نمودار کاربرد کلمه «globalization» از سال 1800 در نمایشگر «Ngram» شرکت «Google» نشان میدهد که این کلمه تقریباً تا پیش از اواسط دهه 1980 میلادی در هیچ یک از متون انگلیسی به کار نرفته است و از این جهت شاید به نظر برسد که واژه مزبور حکایت از یک پدیده نوظهور دارد. اما باید این نکته را در نظر گرفت که این واژه در معنای واقعی خود ناظر به اقتصاد و بازار است؛ یعنی اموری که از ابتدای تمدن بشری همواره در متن زندگی انسانها جاری بوده و وجود داشتهاند. لذا به نظر میرسد که با پیشرفت حیرتانگیز وسایل ارتباط جمعی و سفر، و همزمان با افزایش سرعت جابهجایی افراد و کالاها و ایدهها، رفته رفته گسترۀ بازارها از محلههای نزدیک در سر کوچه و شهر خودمان به سطحی بسیار وسیعتر گسترش یافته که همه دنیا را در بر میگیرد. از این جهت میشود گفت که «جهانیسازی» واژهای جدید است که برای توصیف یک پدیده قدیمی (یعنی پدیده خرید و فروش و مبادله در بازار) اختراع شده تا وصف بهتر و دقیقتری از آن پدیده قدیمی به دست دهد.
اگر از این زاویه به مفهوم واقعی «globalization» نگاه کنیم، درک متفاوتی از آن خواهیم داشت. درست است که بازارها جهانی شدهاند، اما چه کسانی بازارها را جهانی کردهاند؟ به طور مثال، یک کارخانه کفشسازی در هندوستان را نظر بگیرید. اگر صاحب کارخانه و کارگران او موفق شوند در استفاده از منابعی که در اختیار دارند (چرم، نخ، رنگ، و غیره) بیشترین بهرهوری را ایجاد کرده و کفشی با بالاترین کیفیت و کمترین قیمت تولید کنند و خریداری در آن سوی دنیا، مثلاً در آرژانتین، کفشهای تولید شده در آن کارخانه هندی را به تمام کفشهای ساخت داخل و خارج ترجیح داده و آنها را بخرد، آن کارخانه هندی محصول خود را «جهانی» کرده است. معنای واقعی «جهانیسازی» همین است. به عبارت سادهتر، آن کارخانه در هند محصول خود را جهانی کرده و سپس به واسطۀ فعلی که انجام داده، کالای او جهانی شده است. آیا آن کارخانه هندی از طریق «جهانیسازی» کالای خود در جهت تأمین منافع قدرت برتر جهانی گام برداشته یا در جهت تأمین منافع صاحب کارخانه و کارگران خودش و در نهایت تأمین منافع مردم هندوستان و تمام مردم جهان؟ آیا یک شهروند کم درآمد آرژانتینی که محصول ارزان و باکیفیت آن کارخانه هندی را برای پسرش خریده، به واسطه این خرید ارزان و با کیفیت هیچ ارزش و منفعتی به زندگیاش اضافه نشده است؟
باید توجه داشت که هیچ چیزی در این دنیا جهانی نمیشود مگر آن که ارزش ارائه در سطح جهان را داشته باشد یا به تعبیر دیگر، بتواند نفع و ارزشی برای مشتریان عادی در یک نقطه یا نقاط مختلفی از جهان داشته باشد. پس جهانی شدن هر کالایی منوط به جهانیسازی آن است. اما فرد یا افرادی که با کنش فعال و عاملیت خود محصولی را جهانی میکنند و آن را با چنان کیفیت و قیمتی عرضه میکنند که اکثر مردمان دنیا آن را بپسندند و بر دیگر محصولات ترجیح دهند، چه کسانی هستند؟ در ضمن باید توجه داشت که این محصول هر چیزی میتواند باشد، از کفش و هواپیما و گندم گرفته تا فنون مدیریت و مذاکره. گاهی این محصول یک نوع غذای خاص است (مثلاً پیتزا) و گاه فرهنگ و آداب غذا خوردن؛ گاه یک ابزار فنی مورد نیاز یک مهندس است و گاه فرهنگ و روش مهندسی. بنابراین، به نظر میرسد که اولاً نقشآفرینی در عرصه «جهانیسازی» طیفی بسیار گسترده از جمعیتها و کشورهای مختلف اعم از توسعهیافته و در حال توسعه را در بر میگیرد و ثانیاً افراد و اقوام دنیا هر یک به فراخور سختکوشی و استعداد خود از هزاران سال پیش روند «جهانیسازی» را آغاز کردهاند.
با این اوصاف، چرا استفاده از لفظ «جهانیسازی» میبایست الزاماً ما را به سمت یک نگرش یا نتیجهگیری خاص سوق دهد که مطابق با آن جهانیسازی را یک پروژه از پیش طراحی شده تلقی کنیم، آن هم پروژهای “مشخصاً در راستای تأمین منافع و مسلط کردن ارزش های مورد نظر قدرت برتر در عرصه جهانی”؟ البته امروزه این طرز نگرش انتقادی نسبت به پدیده «جهانیسازی» (به ویژه در معنایی که عاملیت و فاعلیت در آن لحاظ شده باشد) سکه رایج روزگار است و اکثر اساتید و صاحبنظران علوم اجتماعی در سرتاسر دنیا نظری کما بیش مشابه دارند (موضوعی که خود گویای جو حاکم بر فضای دانشگاهی و به اصطلاح روشنفکری همه کشورها در طی یک سده اخیر است). اما جدای از نظر دیگران، قائلین به این نگرش انتقادی در کشور خودمان قاعدتاً باید بتوانند به این پرسش ساده پاسخ دهند که: آیا صرف وجود «فاعلیت و عاملیت» در کلماتی نظیر «جهانیکننده» یا «جهانیسازنده» خود به خود باعث میشود همه توجه ما ناگهان به طرف «قدرت برتر در عرصه جهانی» معطوف گردد و خودمان را و تمام کشورهای در حال توسعه را به کلی از مضمون فاعلیِ «globalization» مجزا و مبرّی بدانیم؟ بسیار بعید است که منتقدین «جهانیسازی» (در آن معنای خاص که اشاره شد) با طرح چنین نظراتی قصد تعریف و تمجید از «قدرت برتر در عرصه جهانی» داشته باشند. شواهد حاکی از آن است که نیت منتقدین نه تمجید، بلکه نکوهش «قدرت برتر» است. اما فارغ از این که نیت منتقدین چه باشد، چنین انتقاداتی به طور ضمنی دلالت بر این دارد که «قدرت برتر» نه تنها فعال مایشاء در جهان است، بلکه به جز او هیچ فاعلیت و عاملیتی برای الباقی افراد و ملتهای جهان نمیتوان متصور بود. به عبارت سادهتر، چنین نگرشی در حکم تسلیم مطلق است و به معنای پذیرش این امر که جز آن «قدرت برتر» هیچ ملتی قادر به انجام کار چشمگیری که لایقِ عرضه در پهنه گیتی باشد نیست.
البته منتقدین مزبور ممکن است استدلال کنند که منظور اصلی آنها این نیست که فقط آن «قدرت برتر» است که توان فاعلیت و عاملیت دارد، بلکه معتقدند او به واسطه خوی برتریجویی و با بهرهگیری از توان نظامی و اقتصادیاش یگانه قدرت موجود در جهان است که اصرار دارد محصولات، خدمات، آداب و رسوم، و شیوههای زندگی خودش را «جهانی کند». اما به نظر میرسد که در این استدلال نیز یک حقیقت آشکار و انکارناپذیر نادیده گرفته شده است؛ حقیقتی که دیدن یا اثباتش نه هوش فوقالعاده نیاز دارد، و نه تحقیق علمی و دانشگاهی. برای اثبات این حقیقت فقط لازم است همان کارخانه فرضی کفشسازی در هندوستان را در نظر بگیرید و بعد از خودتان بپرسید تا چه اندازه امکان دارد که صاحب آن کارگاه نخواهد که محصولاتش جهانی بشود و در همه دنیا خریدار داشته باشد؟ آیا در ایران خودمان کاسب و کارخانهداری را سراغ دارید که از عرضه محصولاتش در سرتاسر دنیا امتناع کند؟ آیا هنرمند، نویسنده، یا دانشمندی در ایران یا در هیچ کشور دیگری سراغ دارید که نخواهد و تلاش نکند که هنرش یا شعر و داستانش یا پژوهشهای علمی و دانشگاهیاش در تمام دنیا عرضه شود و طرفدار داشته باشد؟ آیا اشتیاق استاد میناکار اصفهان برای عرضه و فروش هنر بینظیرش در بازارهای توکیو و نیویورک و پاریس نشان از خوی برتریجویی او دارد؟
کدام یک از مقامات و مسئولین کشورمان را میشناسید که صنعتگران و هنرمندان و فرهنگسازان و بازرگانان و دانشجویان و دانشمندان ایرانی را به سختکوشی و ساخت محصولات عالی و قابل عرضه در دنیا تشویق نکرده باشند؟ حالا اگر صاحبان کسب و کار در ایران در تحقق توصیه مسئولین به جد بکوشند و مثلاً محصولاتی نظیر چاقوی زنجان یا ابزار مهدی در تمام دنیا مشتری داشته باشد یا انواع غذاهای ایرانی در ردیف پیتزای ایتالیایی و غذای چینی قرار بگیرد که در هر کوچه و محلهای در دنیا خریدار دارند، تکلیف این جهانیسازیِ محصولات و غذاهای ایرانی چه میشود؟ آیا در آن صورت هم اقدامات و ابتکارات جهانیکنندۀ صنعتگران و هنرمندان ایرانی نوعی پروژه محسوب میشود که “مشخصاً در راستای تأمین منافع و مسلط کردن ارزش های مورد نظر قدرت برتر در عرصه جهانی” است؟
بنابراین، با توجه به نکاتی که اشاره شد و به لحاظ اشتیاق و روحیهای که همه افراد به عرضه کالا، خدمات، فرهنگ و هنر، و دانش خود در سطح دنیا دارند، به نظر میرسد که «جهانیسازی» کاری بسیار پسندیده و با ارزش، و به واقع یک آرزوی دیرینه در نهاد همه مردم دنیا است و بر ما است که از این فرصت نهایت استفاده را به نفع میهن اسلامی ببریم و به یاد نیاکان این سرزمین که همواره در توسعه علم و دانش و فرهنگ بشری نقش داشتند، در جهت جهانیسازی محصولات، خدمات، و فرهنگ و آداب و رسوم ایران اسلامی تلاش کنیم.
--------------------------
[1] . به نقل از وب سایت مرکز ملی مطالعات جهانی شدن به آدرس: http://ssgj.irans.ir/?_action=articleInfo&article=2478
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان